همون طور که داشتم حوله رو دور خودم میپیچوندم به موضوع پیش اومده هم فکر میکردم و بی هوا در حموم رو باز کردم که آراد رو روی تخت در حالی که با چشم های هیزش داشت در حموم کخ من با حوله نصفه و نیمه ای که با التماس تا بالای سینه و رونم رو پوشونده بود رو دید میزد. یه لحظه اصلا نمیدونستم باید چکار کنم مسخ شده ایستاده بودم و با چشم هایی که اندازه یه توپ تنیس شده بود نگاهش میکردم؛ فوری به خودم اومدم و برگشتم توی حموم و داد زدم: -آراد.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت